شاخه های درخت پربار نبوت در خطبه 109 نهج البلاغه

در خطبه 109 نهج البلاغه امام علی(ع) خاندان نبوت را به بارانداز و فرودگاهی تشبیه می کند که رسالت، در آن از سوی خدا نزول پیدا کرده است و به عبارت دیگر خانه پیامبر(ص) را مرکز رفت و آمد فرشتگان الهی می شمرد و علی(ع) و فرزندانش کسانی هستند که در این خانه و خانواده، پرورش یافته اند و طبعاً آثار و برکات وحی در آنها پرتوافکن است.

امام علی(ع) تنها فردی است که از میان همه گذشتگانی که سخنی از آنها به جا مانده، به آخرین مرحله فصاحت و بلاغت رسیده و گفتار او اقیانوس بیکرانه ای است که سخن هیچ مبلغی به پای آن نخواهد رسید.

سخنانی که در قالب خطبه ها، نامه ها و حکمت ها گردآوری شده و مفسران دینی تفسیرهایی در رابطه با آن ها داشته اند که هرکدام از یک دید و سلیقه به این موضوعات پرداخته اند، بر این منوال ما در ایکنا بر این شدیم که ابتدا تفسیری از خطبه های امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه در اختیار مخاطبان قرار دهیم که برای رسیدن به این هدف از منابع مختلفی مانند الکافی، ج 1، بحارالانوار، ج 43، مستدرک حاکم، ج 3، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، استفاده می شود که در ادامه با موضوع «شاخه های پُربار نبوت بعد از پیامبر اسلام(ص)» را می خوانید.

خطبه 109 نهج البلاغه از خطبه های بسیار فصیح و بلیغ و پر محتوا و با ارزش نهج البلاغه است که به همین دلیل نام «الزّهراء» (درخشنده) را بر آن گذاشته اند و به گفته یکی از شارحان معروف نهج البلاغه، «ابن ابی الحدید» تأثیر و جاذبه این خطبه چنان است که اگر آن را بر انسان بی ایمانی که قیامت را با تمام قدرت نفی می کند، بخوانند توان مقاومتش درهم می شکند و دلش در وحشت فرو می رود، و او را در مبانی فکری خود متزلزل ساخته و وادار به تجدید نظر می کند.

این خطبه دارای هشت بخش و شامل نکات بسیار آموزنده ای است، بخش اول از قدرت عظیم پروردگار و ناتوانی مخلوقات در برابر او سخن می گوید و نکات دقیقی را در این زمینه یاد آور می شود، بخش دوم از خلقت فرشتگان و بعضی از ویژگی های آنها بحث می کند، که اگر از اسرار غیب با خبر می شدند می دانستند عبادات مستمر و بی نظیرشان در برابر عظمت حق، بسیار ناچیز است، بخش سوم با ترسیمی از خانه آخرت و نعمت های بهشتی، ازغفلت بندگان و رغبت آنها به دنیای مادی و دور ماندن از دعوت انبیا سخن می گوید.

امام علی(ع) در بخش چهارم به سراغ حالت دلباختگان دنیا و آلودگان به معصیت در هنگام مرگ می رود و در تعبیراتی بسیار مؤثر و رسا وضع آنها را در آن حالت چنان ترسیم می کند که هر انسان غافلی را به تفکر و بازنگری در رفتار خویش وا می دارد، در بخش پنجم و ششم پیرامون قیامت و مقدمات روز رستاخیز و پرسش از اعمال انسان ها و سعادت مؤمنان نیکوکار و مجازات بدکاران سخن می گوید و سرنوشت هر یک از این دو گروه را با تعبیراتی بسیار مؤثر شرح می دهد.

در بخش هفتم از پیامبر اکرم(ص) مخصوصاً از زهد و بی اعتنایی آن حضرت نسبت به دنیا سخن می گوید و او را به عنوان الگو و اسوه ای برای همه اهل ایمان معرفی می کند و در بخش هشتم که آخرین بخش است سخن از اهل بیت پیامبر و یاران و پیروان او دارد و در بیان بسیار کوتاهی عظمت مقام آنها را ترسیم می کند.(1)

در بخش اول این خطبه می خوانیم «همه چیز در برابر او خاضع است، و هر چیزی به وجود او قائم می باشد! بی نیاز کننده هر فقیر، و عزت بخش هر خوار و ذلیل، و نیروی هر ناتوان، و پناهگاه هر مصیبت رسیده است. هر کس سخن بگوید نطق او را می شنود، هر کس سکوت کنداسرار درونش را می داند، آن کس که زنده است روزیش بر اوست، و آن کس که می میرد بازگشتش به سوی اوست. (پروردگارا!) چشم ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند؛ بلکه تو پیش از آنکه وصف کنندگانت وجود پیدا کنند، بوده ای. آفریدگان را برای رفع وحشت تنهایی نیافریدی، و برای سود خود آنها را به کاری وانداشتی، هیچ کس نمی تواند از پنجه قدرتت بگریزد، و آن کس را که بگیری از حیطه قدرت تو بیرون نمی رود.

معصیت گنهکاران از عظمت تو نمی کاهد و اطاعت مطیعان بر حاکمیت تو نمی افزاید. آن کس که از قضا و قدر تو به خشم آید، نمی تواند حکم و فرمانت را دگرگون سازد، و آن کس که از اوامر تو روی گرداند، از تو بی نیاز نمی شود. هر رازی نزد تو آشکار، و هر پنهانی پیش تو حاضر است. تو وجودی جاودانی هستی که زمان برایت نیست، تو پایانی هستی که جز بازگشت به سویت راهی وجود ندارد، و وعده گاهی که نجات از حکمت جز به وسیله تو ممکن نیست. ناصیه (و زمام اختیار) هر جنبنده ای به دست توست، و بازگشت همه نفوس به سوی تو می باشد. (پروردگارا!) پاک و منزهی! چه بزرگ است مقام تو. (باز هم) منزهی! چه بزرگ است آنچه را که از آفریده هایت می بینیم و چه کوچک است هر بزرگی در برابر قدرت و عظمت تو، و چه با شکوه است آنچه را از ملکوتت مشاهده می کنیم. (با این حال، چقدر ناچیز است آنچه را می بینیم، در برابر آنچه از قلمرو حکومتت از ما پنهان است! چه قدر نعمت های دنیایت فراوان و پر اهمیت است و چه کوچک است این نعمت ها در برابر نعمت های آخرتت.»

این خطبه یکی از زیباترین و پر معناترین خطبه های نهج البلاغه است و در بخش نخست آن اوصاف جمال و جلال و صفات فعل پروردگار به طرز بسیار جامع و جالبی ترسیم شده است.

نخست روی ده وصف از اوصاف کمال انگشت گذارده، می فرماید: «همه چیز در برابر او خاضع است و هر چیزی به وجود او قائم می باشد! بی نیاز کننده هر فقیر، عزت بخش هر فرد خوار و ذلیل، نیروی هر ناتوان، و پناهگاه هر مصیبت رسیده است!.» این شش وصف در حقیقت بازگشت به قدرت مطلقه پروردگار و وجود بی پایان و نامحدود او و نیاز همه ممکنات می کند.

در بخش دوم می خوانیم «از جمله مخلوقات تو فرشتگانی هستند که آنها را در آسمان های خود سکونت بخشیدی و از زمینت بالا بردی. آنها از همه آفریده های تو نسبت به تو آگاه ترند، و پیش از همه، از تو خائفند، و از همه به تو نزدیک تر. آنها هرگز در صلب پدران قرار نداشته و رحم مادران آنها را در بر نگرفته، از آبی پست، آفریده نشده، و حوادث زمان و مرگ و میرها آنها را از یکدیگر جدا نساخته است؛ ولی آنان با این مقام قرب که نسبت به ساحت مقدست دارند و منزلتی که نزد تو یافته اند و عشق و علاقه ای که تنها به تو دارند و طاعات فراوانی که برای تو انجام می دهند و از فرمان تو کمتر غفلت می کنند، با این همه، هرگاه آنچه را از عظمت تو بر آنها پوشیده است مشاهده می کردند، اعمال خویش را حقیر می شمردند و بر خود عیب می گرفتند (و آن را شایسته مقام تو نمی دانستند) و به خوبی می فهمیدند که حق عبادتت را هرگز انجام نداده اند و آن گونه که سزاوار مقام توست، اطاعت ننموده اند.»

با توجّه به اینکه امام(ع) در بخش سابق این خطبه سخن از عظمت خلق خداوند و ملکوت آسمان ها به میان آورد و آنچه را می بینیم در برابر آنچه از ما پنهان است، کوچک شمرد! در این بخش از خطبه به بعضی از بزرگترین آفریدگان خداوند یعنی فرشتگان اشاره کرده، می فرماید: «از جمله آنها فرشتگانی هستند که آنها را در آسمان های خود سکونت بخشیدی و از زمینت بالا بردی» بی شک، فرشتگان پروردگار منحصر به ساکنان آسمان ها نیستند و در زمین فرشتگانی وجود دارند که حافظ اعمال مردم یا تدبیر اموری به فرمان پروردگار می کنند و یا مسئولیت قبض ارواح را بر عهده دارند؛ ولی با توجه به اینکه امام(ع) در عبارت بالا حکم کلی درباره فرشتگان بیان نفرموده، بلکه سخن از گروهی از آنها به میان آورده است، مشکلی ایجاد نمی شود و اینکه جمعی از شارحان نهج البلاغه در اینجا دست به توجیهاتی زده اند، هیچ ضرورتی ندارد.

سپس در ادامه این سخن به اوصاف فرشتگان پرداخته و بخشی از صفات ثبوتیه و سلبیه آنها را بیان می فرماید. در قسمت اول می گوید: «آنها از همه مخلوقات تو، نسبت به تو آگاهترند و بیشتر از همه از تو خائفند و از همه به تو نزدیک ترند.» این سه وصف ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند؛ زیرا معرفت بالای فرشتگان نسبت به ذات پروردگار سبب خوف آنها می شود، هم خوف از کوتاهی در انجام مسئولیت ها و هم خوف ناشی از هیبت مقام و عظمت او، و مجموع این دو صفت سبب می شود که نزدیک ترین بندگان به خدا باشند.

در اینجا این سؤال پیش می آید که چگونه فرشتگان از تمام مخلوقات، آگاه تر و به خداوند متعالی نزدیکترند، در حالی که ما می دانیم انبیای الهی مخصوصاً پیغمبر اسلام و حتی شاید گروهی صلحا، از فرشتگان برترند و سجده تمام فرشتگان بر آدم و برتری آدم از نظر علم و دانش بر فرشتگان، دلیل روشنی بر این برتری است و در احادیث آمده است که گروهی از فرشتگان در خدمت انبیا، یا صلحا و مؤمنان هستند و حدیث معروف ترکیب خلقت انسان از عقل و شهوت و خلقت فرشتگان از عقل بدون شهوت و اینکه اگر انسان از عقل خویش پیروی کند و بر شهوت خود غالب گردد، از فرشتگان برتر است، دلیل دیگری بر برتری گروهی از انسان ها بر فرشتگان می باشد.

در پاسخ این سؤال می توان گفت: منظور اَعلمیت و اقربیت نسبی است و به تعبیر دیگر: عبارت بالا، شبیه حصر اضافی می باشد و نیز می توان گفت که عبارت فوق یک حکم عام است که استثنائاتی در مورد انبیا و اولیا به خود گرفته است.

در بخش سوم این خطبه می خوانیم: «(خداوندا) خالق و معبودی هستی پاک و منزه! تو را (به خاطر نعمت هایی که به آفریدگان عطا کرده ای) تنزیه و ستایش می کنم! سرایی بزرگ آفریده ای (به نام سرای آخرت) که در آن انواع نعمت ها را قرار داده ای: آشامیدنی ها، خوردنی ها، همسران، خدمتکاران، کاخ ها، نهرها، درختان بارور و میوه ها. سپس دعوت کننده ای فرستاده ای که مردم را به سوی آن همه نعمت فراخواند؛ ولی نه دعوت او را اجابت کردند و نه به آنچه ترغیب فرموده ای، اظهار علاقه نمودند و نه به آنچه تشویق نموده ای مشتاق شدند؛ (بلکه) به مرداری روی آوردند که با خوردن آن رسوا گشته اند، و (عجب اینکه) در محبت و دوستی آن با هم توافق کرده اند. آری! هر کس به چیزی عشق ورزد چشم او را ناتوان و قلب و فکر او را بیمار می سازد؛ در نتیجه با چشمی معیوب (به همه چیز) می نگرد و با گوشی ناشنوا می شنود. شهوات و خواسته های دل جامه عقلش را دریده، و دنیا پرستی، قلبش را میرانده، و تمام وجودش شیفته آن شده است؛ از این رو او بنده دنیاست و بنده هر کسی که چیزی از دنیا را در دست دارد! به هر طرف دنیا بلغزد، او هم می لغزد و به هر سو رو کند، به همان سو رو می کند. نه نهی کننده الهی را پذیرا می شود و نه موعظه هیچ واعظ ربّانی را؛ در حالی که با چشم خود غافالنی را می بیند که ناگهان در چنگال مرگ گرفتار می شوند؛ در آنجا که نه تقاضای عفو پذیرفته می شود و نه بازگشتی وجود دارد (آری! او می بیند) چگونه حوادث دردناکی که از آن خبر نداشته اند، بر سر آنها فرود آمده، و دنیایی را که جایگاه امنی می پنداشتند، از آنها جدا شده، و به آنچه از آخرت به آنها وعده داده شده بود، رسیده اند. (آری!) حوادثی بر سر آنها فرود آمده که با هیچ بیانی قابل توصیف نیست (اما اینها پند نمی گیرند!)

امام(ع) در این بخش از خطبه، نخست از سرای آخرت و آفرینش بهشت و نعمت های گوناگون و گران بهای آن سخن به میان می آورد تا مقدمه ای باشد برای بحث های آینده این خطبه می فرماید: «(خداوندا!) خالق و معبودی هستی پاک و منزه! تو را، (به خاطر نعمت های نیکی که به آفریدگان عطا کرده ای) تنزیه و ستایش می کنم!»، «سرایی آفریده ای با عظمت (به نام سرای آخرت) که در آن انواع نعمت ها قرار داده ای: آشامیدنی ها، خوردنی ها، همسران، خدمتکاران، کاخ ها، نهرها، درختان بارور و میوه ها.»

آنچه در فراز چهارم از این خطبه می بینید شرح بسیار گویا و تکان دهنده ای است برای آنچه امام(ع) در آخرین جمله فراز گذشته-که مربوط به سکرات موت بود-بیان فرموده است. نخست می فرماید: «سکرات و شداید مرگ و حسرت از دست دادن همه چیز، بر آنها هجوم آورده است.» در واقع دو هجوم سنگین در آستانه مرگ به انسان می شود؛ نخست: هجوم سکرات موت است، و آن حالتی است شبیه به گیجی مستی که بر اثر فرا رسیدن مرگ، به انسان دست می دهد و گاه بر عقل او چیره می شود و او را در اضطراب و ناآرامی فوق العاده ای فرو می برد،  و دیگر حسرت از دست دادن تمام چیزهایی است که در یک عمر طولانی برای گردآوری آنها زحمت کشیده و رنج ها تحمل کرده است. اموری که سخت به آن دلبستگی دارد و گویی جزو وجود او شده است و در یک لحظه می بیند، باید با همه آنها وداع کند و بگذارد و بگذرد، و این بر هیجان و ناآرامی شدید او می افزاید.(3)

سپس به شرح آن سکرات پرداخته می فرماید:«به خاطر آن، اعضا و پیکرشان سست می شود و در برابر آن رنگ خود را می بازند؛ سپس مرگ تدریجاً در آنها نفوذ می کند و میان آنها و زبانشان جدایی می افکند؛ در حالی که میان خانواده خود قرار دارند؛ با چشم خود به آنها نگاه می کنند و با گوش سخنانشان را می شنوند و عقلشان سالم و فکرشان برجاست.» از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که معمولاً اولین چیزی که از کار می افتد زبان است. همان زبانی که بزرگترین سرمایه انسان برای حل مشکلات اوست و چه دردناک است که انسان با چشم ببیند و با گوش بشنود و عقل او سالم باشد، ولی نتواند کمترین سخنی بر زبان جاری کند و خواسته های خود را شرح دهد.

یکی از شارحان نهج البلاغه در این جا مثالی از تورات درباره مرگ نقل کرده است که بسیار گویا است. می گوید: مرگ همچون درخت پر خاری است که در تمام بدن انسان فرو رود و هر خاری (همچون قلاب) به یکی از رگ ها و عصب ها بند شود و یک مرتبه انسان قوی و نیرومندی آن درخت را از بدن جدا کند و تمام عروق و اعصاب را پاره پاره سازد. سپس در ادامه این سخن می فرماید: «(در این هنگام که سیلی سکرات بر صورت او نواخته می شود، از خواب غفلت بیدار می گردد و عمیقاً به فکر فرو می رود) فکر می کند که عمرش را برای چه چیزهایی بر باد داده، و روزگارش را در چه راهی سپری نموده است!»، «به یاد ثروت هایی می افتد که گردآوری کرده است؛ در جمع آوری آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک (هر چه به دستش آمده) در اختیار گرفته است، و گناه جمع آوری آن بر دامان او نشسته و هنگام جدایی از آن فرا رسیده است.»(2)

در بخش پنجم امام علی(ع) می فرماید: «این وضع (مرگ و میرهای آدمی) همچنان ادامه می یابد تا عمر جهان پایان گیرد و مقدرات به انتها رسد، و آخرین مخلوقات به نخستین آنها ملحق گردد (و همه بمیرند) و فرمان خدا برای بازگشت مخلوقات که اراده کرده است صادر گردد. در این هنگام آسمان (کرات آسمانی) را به حرکت در می آورد و از هم می شکافد؛ زمین را به لرزه درآورده و به سختی تکان می دهد؛ کوه ها را از جا کنده، به هر سو پرتاب می کند و آنها از هیبت جلال و خوف سطوتش به یکدیگر کوبیده شده، متالشی می گردند. (بعد از این انقلاب های عظیم) خداوند تمام کسانی را که در دل خاک آرمیده اند، بیرون می آورد و پس از فرسودگی، نوسازی می کند، و بعد از پراکندگی آنها را جمع می نماید؛ سپس آنها را برای سؤال از اعمال مخفی و افعال پنهانی از هم جدا ساخته، به دو گروه تقسیم می کند: به این گروه (نیکان و پاکان) نعمت می بخشد و آن گروه (بدان) را مجازات می کند.

در بخش ششم این خطبه می خوانیمک «اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خویش پاداش عطا می کند، و در سرای جاودانی خود برای همیشه جای می دهد. در سرایی که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمی کنند. و حالاتشان دگرگون نمی شود. ترس و وحشتی به آنان روی نمی آورد، و بیماری به وجودشان عارض نمی شود، خطری به آنها متوجّه نمی گردد، و سفرها آنها را از دیار خود بیرون نمی راند. و اما گناهکاران را در بدترین منزلگاه جای می دهد و دست آنها را با غل و زنجیر به گردنشان می بندد، آن گونه که سرهایشان را به پاها نزدیک می کند. لباسی از مواد آتش زا و جامه هایی از قطعه های آتش بر آنها می پوشاند. در عذابی که حرارتش بسیار شدید و درش به روی آنها بسته است! آتشی پر هیجان که می خروشد و زبانه می کشد! شعله هایش فروزان و صدایش هراس انگیز است. همیشه در آن اقامت دارند و برای آزادی اسیرانش غرامتی پذیرفته نمی شود، و زنجیرهایش گسسته نمی گردد! مدتی برای آن سرا تعیین نشده تا پایان گیرد و سرآمدی برای آن قوم وجود ندارد،تا به آخر رسد!»

امام علی(ع) در این بخش از خطبه که در واقع آخرین مرحله سیر انسان را بیان می کند اشاره به بخشی از پاداش های نیکوکاران و مجازات های بدکاران فرموده، چنین می گوید: «اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خویش پاداش می دهد و در سرای جاودانی خود آنان را برای همیشه جای می دهد.»

در بخش هفتم این خطبه می خوانیم: «پیامبر اسلام(ص) دنیا را بسیار حقیر و کوچک می شمرد و آن را خوار و بی مقدار می دانست، و در دیدگاه دیگران نیز تحقیرش می نمود، او می دانست خداوند برای احترام و گرامی داشت وی، دنیا را از او گرفته و به خاطر حقارتش آن را برای دیگران گسترده ساخته است! (و به این ترتیب، پیغمبر اکرم(ص)) با قلب و روح خود از دنیا روی گردان شد و یاد آن را برای همیشه در دل خود میراند، و دوست می داشت که زینت های آن از پیش چشمش پنهان و دور شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نکند، و یا اقامت در آن را آرزو ننماید. او در تبلیغ احکام الهی به بندگان برای قطع عذر و اتمام حجت اصرار ورزید، و امت خویش را از عذاب خدا بیم داد و نصیحت کرده، آنها را به سوی بهشت دعوت نمود و بشارت داد و از آتش دوزخ بر حذر داشت.

در این بخش از خطبه امام علی(ع) به ذکر اوصاف والای پیامبر(ص) و بی اعتنایی او نسبت به زرق و برق دنیا می پردازد تا نمونه ای جامع و الگویی کامل برای بحث های پیشین این خطبه باشد و نشان دهد چگونه یک انسان می تواند در پرتو ایمان و آگاهی و عمل صالح از خطرات دنیاپرستی در امان بماند. می فرماید: «او دنیا را بسیار حقیر و کوچک می شمرد و آن را خوار و بی مقدار می دانست و در دیدگاه دیگران نیز تحقیرش می نمود!»

این تعبیرات اشاره روشنی به مقام زهد پیامبر اکرم(ص) است؛ زیرا کسی که دنیا را حقیر بداند و حقارت آن را به دیگران نیز توصیه کند، به یقین وابستگی و دلبستگی به دنیا نخواهد داشت! چراکه شیء حقیر و بی مقدار، ارزشی ندارد که عقل او را برباید و قلب او را به خود جذب کند.

سپس در تأکید این معنا می افزاید: «و می دانست که خداوند برای احترام و گرامی داشت او، دنیا را از وی گرفته و به خاطر حقارتش آن را برای دیگران گسترده ساخته است!»

این سخن شبیه چیزی است که خداوند در سوره زخرف بیان فرموده است: « ْو َ لَو ْ ال أَنُیَکُون َ النَّاس ُ أُمَّة واحِدَة لَجَعَلْنا لِمَن ْ یَکْفُرْ بالرَّحْمن ِ لِبُیُوتِهِم ْ سُقُفا مِن ْ فِضَّة ٍ و َ مَعارِج َ عَلَیْها یَظْهَرُون َ و َ لِبُیُوتِهِم ْ أَبْوابا و َ سُرُرا عَلَیها یَتَّکِؤُن َ و َ زُخْرُفا و َ إِن ْ کُل ُّ ذلِک َ لَمَّا مَتاع ُ الْحَیا ِة َ الدُّنْیا و َ الْآخِرَة ُ عِنْد َ رَبّک َ لِلْمُتَّقِین»؛ اگر (تمکّن کفار از مواهب مادی) سبب نمی شد که همه مردم امت واحد (گمراهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می شدند، خانه هایی قرار می دادیم با سقف هایی از نقره و نردبان هایی که از آن بالا روند و برای خانه هایشان درها و تخت هایی (زیبا و نقره ای) قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند و انواع زیورها؛ ولی تمام این ها بهره زندگی دنیا است، و آخرت نزد پروردگار از آن پرهیزکاران است.»

سپس امام(ع) در ادامه این سخن می افزاید: «پیامبر(ص)با قلب و روح خود از دنیا روی گردانید و یاد آن را (برای همیشه) در دل خود میراند، و دوست می داشت که زینت های آن از پیش چشمش پنهان و دور شود؛ تا از آن لباس فاخری تهیه نکند و یا اقامت در آن را آرزو ننماید.»

در بخش هشتم و پایانی این خطبه می خوانیم: «ما درخت پر بار نبوت و جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معادن علم و چشمه سارهای حکمتیم، یاوران و دوستداران ما در انتظار رحمت حق اند، و دشمنان کینه توز ما باید در انتظار مجازات باشند.»

امام علی(ع) این خطبه را بعد از ذکر اوصاف پیامبر(ص) با ذکر اوصافی از اهل بیت(ع) پایان می دهد و رعایت فصاحت و بلاغت را با این حسن ختام به سر حد کمال می رساند و می فرماید: «ما درخت پر بار نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معادن علم و چشمه سارهای حکمتیم.»

در تعبیر دوم، خاندان نبوت را به بارانداز و فرودگاهی تشبیه می کند که رسالت، در آن از سوی خدا نزول پیدا کرده است و در تعبیر سوم، خانه پیامبر(ص) را مرکز رفت و آمد فرشتگان الهی می شمرد و علی(ع) و فرزندانش کسانی هستند که در این خانه و خانواده، پرورش یافته اند و طبعاً آثار و برکات وحی در آنها پرتو افکن می باشد.(4)

منابع:
1.  الکافی، ج 1، 
2.  بحارالانوار، ج 43،
3.  مستدرک حاکم، ج 3، 
4.  شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2

انتهای پیام

نظرات

captcha